این ایده خیلی خوبی بود که صاحب کافه همسرش را پشت پیشخوان بگذارد. مشتریان دسته دسته آمدند. بله، همسر نیمفومونی همیشه توجه بیشتری را طلب کرده بود، اما حالا برای تجارت خوب بود. جذابیت های او همیشه در تجارت بود، قهوه و همچنین الکل فروخته می شد و حتی افراد همیشگی خود را داشت. حتی یک باریستا هم می توانست به شهرت برسد اگر شوهرش اهمیتی نمی داد.
خیلی گرم است.
اوه، آره من می خواهم او را میخکوب کنم.
این پسر چقدر خواهر کوچک دلسوز دارد - خیلی نگران است که اسپرم در بیضه هایش کهنه نشود! فکر کنم به شیر تازه عادت کرده. )
♪ ah ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ♪ ♪ کاش می توانستیم این کار را انجام دهیم ♪ ♪ کاش می توانستم این کار را انجام دهم ♪
ویدیو های مرتبط
من هم در آینده یک دختر می خواهم))